• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5006 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱ شهريور

از هواپيما پرت نشويم

مهرداد احمدي شيخاني

تا قبل از اتفاقات اخير، آنچه ما از افغانستان مي‌ديديم يا ترجيح مي‌داديم ببينيم، تصويري بود كه رسانه‌ها دراختيار ما مي‌گذاشتند. براي نمونه ترانه‌خواني يك خانم خواننده در روز شروع فصل جديد مسابقات ليگ فوتبال افغانستان در حضور هزاران تماشاگر فوتبال. برنامه‌هاي شاد و مفرح تلويزيوني براي كشف استعدادهاي جديد موسيقي. مسابقات تلويزيوني كه سوالي را با تحقير و تمسخر طرح مي‌كند كه بي‌ارزش‌ترين پول دنيا مربوط به كدام يك از كشورهاي همسايه افغانستان است و اين بخش از مسابقه، بارها و بارها در فضاي مجازي بازنشر مي‌شود و ما خود نيز در اين اشتراك تحقير سهيم مي‌شويم يا مباحثي از درون مجلس افغانستان كه بانواني شجاع، بر حفظ حقوق مردم تاكيد مي‌كنند و ما آن را به مقايسه مي‌نشينيم. لابه‌لاي همه اين تصاوير ريز و درشت از جامعه افغانستان يكي، دو خبر ديگر هم منتشر مي‌شود كه كسي آن را پيگيري و باز نشر نمي‌كند. مثلا تجاوز مسوولان فدراسيون فوتبال افغانستان به تمامي بازيكنان تيم ملي فوتبال زنان اين كشور و فرار اين زنان از افغانستان و عدم مجازات مسوولان فدراسيون فوتبال آن كشور. يا اينكه در پليس افغانستان حدود 2500 پليس زن شاغلند كه در يك گزارش به اين اشاره شده كه تقريبا به تمامي آنها از طرف همكاران مردشان تجاوز شده است. اين دست خبرها اما هيچ‌وقت در بين نخبگان كشور ما بازتاب ويژه‌اي نداشته و از سوي بانوان طرفدار حقوق زنان و پيگير مسائل زنان افغانستان در كشورمان مورد اشاره و بحث قرار نگرفته. آنچه اما بسيار بازتاب داشت، آزادي‌هاي مدني و سياسي مصرح در قوانين افغانستان بود و البته حسرتي كه در همه اين مدت در بين نخبگان ديده مي‌شد كه چرا ما از چنين وضعيتي برخوردار نيستيم. به ياد دارم كه وقتي 20 سال پيش امريكا به افغانستان حمله كرد، بسياري مي‌گفتند كه تا چند سال ديگر مسير مهاجرت از ايران به افغانستان تغيير خواهد كرد و حتي يكي از تحليلگران سياسي شناخته شده كشور كه نامش 
به حق با شرافت و قلم همراه است از اين مي‌گفت كه بهتر بود امريكا به ايران حمله مي‌كرد تا در كشورمان شاهد بسط آزادي و دموكراسي مي‌بوديم. حالا 20 سال گذشته است، نه تنها در تمام اين مدت كه حتي براي يك روز مسير مهاجرت از ايران به افغانستان تغيير نكرد و همچنين هستند بعضي از فعالين مدني كشورمان كه به دليل سختي و فشاري كه در ايران نصيب‌شان شده بود به افغانستان رفتند و بعد از مدتي به ايران برگشتند و با وجود آزادي‌هايي كه بي‌ترديد تا همين يك ماه پيش در افغانستان وجود داشت و با همان فشارهاي ريز و درشتي كه آنها را به افغانستان فرستاده بود و با وجودي كه دوستان و همراهان بسياري در افغانستان داشتند و در آنجا بسيار قدر مي‌ديدند و در ميان روشنفكران و نخبگان آن سرزمين بر صدر مي‌نشستند ترجيح دادند به ايران برگردند. همان‌طور كه با وجود درستي سوال آن مسابقه در مورد بي‌ارزش شدن پول ملي كشوري در همسايگي افغانستان، همچنان عده بسياري براي كسب همين پول بي‌ارزش در آن مسير مهاجرت يكسويه اين چهل ساله گام مي‌زدند. در ايام انتخابات اخير كشورمان، با بسياري از اين مي‌گفتم كه بايد تلاش كنيم تا از آنچه براي‌مان باقي مانده محافظت كنيم و براي همين بايد در انتخابات شركت كنيم. اولين پاسخي كه مي‌شنيدم اين بود كه مگر چيزي براي‌مان باقي مانده؟ و حتي يكي مي‌گفت هيچ دليلي براي شركت در انتخابات ندارم. اين تصور و اين حس كه چيزي نداريم كه به خاطر محافظت از آن تلاش كنيم يا اينكه تلاش‌مان بي‌نتيجه است، دقيقا شبيه همان چيزي است كه در افغانستان و طي فقط دو، سه هفته نتيجه‌اش را شاهد بوديم. همه آنچه كه در بين نخبگان ما به عنوان آزادي‌هاي مدني، حقوق اساسي مردم و به خصوص زنان تصور و گفته مي‌شد، در بين مردم افغانستان به عنوان داشته محسوب نمي‌شد كه اگر آن را از داشته‌هاي خود مي‌دانستند و حداقلي از ارزش براي اين داشته‌ها قائل بودند، قطعا و حتما با چنگ و دندان از آن حفاظت مي‌كردند. نه تنها مردم معمولي افغانستان كه حتي نخبگان هم از اين داشته‌ها به اندازه سر سوزني محافظت نكردند و حس تعلقي نسبت به اين داشته‌ها در آنان نبود. آنچه اينان به عنوان داشته‌هاي خود مي‌ديدند، فساد تا مغز استخوان حكومت و نابرابري و تحقير بود و طبيعي است كه كسي براي حفظ نابرابري و فساد و تحقير تلاش نخواهد كرد. اما وقتي كابل سقوط كرد، تازه مردم فهميدند چيزهاي ديگري هم بود كه حسش نمي‌كردند و براي همين به ناگهان فرار آغاز شد و آن صحنه‌هاي فجيع پرت شدن از هواپيماي در حال پرواز اتفاق افتاد و اين يعني آنهايي كه حاضر نبودند براي زنده ماندن تلاش كنند، براي مردن تلاش كردند. هميشه و همه مي‌گوييم كه تا وقتي سلامتي را ازدست نداديم، متوجه داشتنش نمي‌شويم. هميشه داشته‌ها همين‌گونه است و تا وقتي از دستش ندهيم متوجه داشتنش نمي‌شويم. مثل همين اتفاقات پشت‌سر هم كه در اين يكي، دو ماه در كشور خودمان رخ داد، با طرح صيانت يا شهردار جديد يا حالا با اين كابينه كه به مجلس معرفي شده. همان‌هايي كه تا دو ماه پيش بر طبل تحريم مي‌كوفتند يا دليلي براي شركت در انتخابات نداشتند به صرافت افتاده‌اند كه انگار اتفاقاتي در حال وقوع است، اما آيا حتي يك نفر از اينان گفته كه اينها داشته‌هاي ما بوده كه دارد از دست مي‌رود؟ آيا يك نفر هست كه بگويد اين هم دليل كه بايد راي مي‌دادم و با همه توان سعي مي‌كردم از آنچه داريم محافظت كنم؟ آيا يك نفر از اينهايي كه از هواپيما پرت مي‌شود با خود مي‌گويد كه ‌اي كاش مقاومت كرده بوديم؟ يا آيا آن دوست عزيزي كه مي‌گويد 10 سال است بر اين اعتقادم كه براي پاسخگو كردن حكومت، بايد حاكميت يكدست شود، حالا مي‌تواند حاكميت را پاسخگو كند؟ و آيا آن دوستي كه به دليل فشارهاي اينجا به افغانستان رفت و بازآمد، يك‌بار گفته است كه چرا ترجيح داده كه به زير اين فشارها برگردد ولي در افغانستان نماند؟ ما چيزهايي داريم، خيلي چيزها كه متوجه داشتنش نيستيم و تا از هواپيما پرت نشويم، متوجه داشتنش نمي‌شويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون